گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت های یک تبعیدی» ثبت شده است

آرزو های بزرگ

یکی از کتابهایی که پس از خواندنش احساس خوبی داشتم، کتاب آرزوهای بزرگ «چارلز دیکنز» هست، امیدوارم از خواندن این کتاب لذت ببرید.
۱۴ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۱۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

انتظار داشتن

یادم میاد بعد از یکی از کلاس های تاریخ حدیث استاد نفیسی به من گفتند که بمونم و با من کار دارند. فاصله ی زیادی تا امتحان های پایان ترم نداشتیم و یه دونه تکلیف هم برای درس استاد نفیسی داشتیم که تقریبا هیچ کس هنوز آماده نکرده بود. ایشون به من گفتند که انتظار زیادی از شما دارم که کار خوبی ارائه بدبد چون که هم توانایی اش رو می بینم هم ادعاش رو در شما میبینم. این جمله اون کاری رو که باید میکرد، کرد. این شاید که من کاملترین تکلیف همون درس رو ارائه دادم. نتیجه اخلاقی : خود مون هم می تونیم بعضی وقتا از این انتظارا از خودمون داشته باشیم.

۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

تنظیم وقت با نماز

یه بار با یکی از بچه های همشهری که اونهم مثل من دانشجوی تهرانی است، میخواستیم بریم سینما، تماس گرفت برای هماهنگی ساعت بلیط، هرجوری که در میومد میگفت نمیتونم آخر کار گفتم فقط ساعت 7 مونده گفت خیلی خوب اشکال نداره میوفته وسط نماز، میریم بیرون نمازمون رو میخونیم برمیگردیم . 

دیگه خونم به جوش اومده بود از این همه حساس بودن، گفتم نه آقا ساعت 9 میریم گفت باشه.

ساعت 9 رفتیم و آخر شب با سختی زیاد خودمون رو رسوندیم خوابگاه، اما هم من و هم اون یه آرامش خاصی داشتیم، برق شادی داخل چشماش دیده میشد. اونجا بود که فهمیدم حق داشته اصرار کنه برای ساعت سینما.

۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

مفهوم انتظار

همیشه سعی میکردم و میکنم تا مقصود اصلی از بکار بردن کلمه انتظار رو بهتر بفهمم، اون روز که حسینیه امام خمینی برای نماز رفته بودیم بعد از اذان همه ایستاده بودند و منتظر که آقا بیاد و بلکه یه لحظه ایشون رو ببینند، همون لحظه که وایساده بودیم و منتظر آمدن رهبری برای نماز بودیم، به یکی از دوستان که کنارم ایستاده بود، گفتم حالا معنی اصلی انتظار رو درک می کنم و اون اضطراب و استرس لازم یه انتظار واقعی رو دارم. 

اگه همه میدونستند اون خدایی که داره لحظه به لحظه بهشون وجود میده چقدر بزرگه بهتر معنی انتظار رو میفهمیدند.

۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

قورباغه ات را قورت بده

درباره این کتاب زیاد شنیده بودم اما هیچوقت حس خوبی نسبت بهش نداشتم، نمیدونم شاید به خاطر اسمش که یه ذره بی خودی بنظرم میومد یا ... نمیدونم، بالاخره توسط تبلیغ یکی از بچه ها رفتم کتاب رو خریدم و مطالعه کردم، یکی از کتاب های عالی برای برنامه ریزی است که خوندم، بعد از مطالعه کتاب متوجه این شدم که تعدادی از اصولی که برایان تریسی توی کتابش مطرح کرده رو من قبلا به صورت ناخودآگاه انجام می دادم و تعدادی رو نه و دست به کار شدم و سعی به این کردم که 21 اصل رو در برنامه ریزی هایم رعایت کنم.

کتاب خیلی خوبیه خوندنش رو به دوستان توصیه می کنم.

۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۵ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

تعطیلات قبل از امتحان

جمعه صبح بود همینجوری که روی تختم توی خوابگاه خوابیده بودم قیمت بلیط های هواپیما رو چک میکردم، یه بلیط گرفتم و به خونه هم خبر ندادم، دل تو دلم نبود تا اینکه صبح پنجشنبه وسایلم رو برای رفتن آماده کردم، ساعت دوازده از خوابگاه اومدم بیرون به سمت ترمینال 2 فرودگاه مهرآباد. پرواز سر موقع ساعت 15 بود. ساعت 4 رسیدم شیراز اومدم به سمت فسا، توی راه برای اینکه مطمئن بشم مامان اینا خونه هستند، زنگ زدم خونه. خیلی خوب رسیدم در خونه با تلفن زنگ زدم خونه و زنگ در رو هم زدم. مامان گفت کجایی گفتم طرفای کوی دانشگاه همینجا بود که یوسف هم ایفون رو جواب داد و گفتم حسینم، گفت حسین کیه؟ گفتم ما چندتا حسین داریم؟ اینجا بود که شگفتی خانواده رو برانگیختم. 

بماند بقیه اش ...

1395/03/06

۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

فرهنگ های مختلف

صبح بود، من و سهیل رفته بودیم بیرون زمانی که داشتیم برمیگشتیم، متوجه شدیم که ساعت 11:30 هست و رفتیم دانشکده هنرهای زیبا سهیل رفت سلف دانشکده و منم رفتم بوفه هنر. با رضا بر خورد کردیم و گفت که یه نمایشگاه برگزار شده از فرهنگ های مختلف و دانشجوهای دانشگاه خودمون که از کشورهای دیگه هستند مسئولش اند.

خلاصه رفتیم، خیلی برام جالب بود، از کشورهای مختلف، عراق، مصر، هند، سریلانکا، افغانستان، پاکستان، ژاپن، اندونزی، چین، فلسطین و ... اومده بودند.

این فقط روایتی از یک خاطره بود.

۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰