گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۵ ق.ظ
دلتنگی

دلتنگی

 

در گوشه زندان تبعید خیال در این نفس گیر لحظات تهران

در روزی نفس گیر انتظاری سرد و قلبی پر از درد

انتظار میکشم

 

دوسال و نیم انتظار اینقدر سنگین نبود که این یک روز انتظار مینماید

امید که هر چه سریعتر از این نفس گیر لحظات رهایی یابم و لذت شیرینی های زندگی این تلخ زمان را به فراموشی بسپرد

 

۱۲/۱۱/۹۶

حسین کهن، تهران

 

روز از روز های تبعید

 

۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۴۰ ب.ظ
انتظار

انتظار

یکی از سخت ترین دردهای تاریخ انتظار است، دردی که مخصوص شخص خاصی نیست

تقریبا همه آن را چشیده اند با کم و زیادی اش، مادران و پدران به نوعی دوستان به نوعی اما سخت ترین نوع این انتظار انتظار عاشق است

حال اگر معشوق دوست باشد و ... انتظار سخت تر اگر میخواهید معنای واقعی ثانیه و دقیقه و ساعت را بفهمید تنها کافی است یکبار انتظار را بچشید تا معنای واقعی زمان را متوجه شوید

 

هفت قدم مانده به صبح ...

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ب.ظ
تبعید در تبعید در تبعید در تبعید گیج کننده ترین حالت

تبعید در تبعید در تبعید در تبعید گیج کننده ترین حالت

نمیدانم تا کنون تجربه کرده اید یا نه زمانی که در خواب متوجه میشوید که خواب هستید ولی از خواب بیدار نمی شوید و  با اراده رویا را ادامه می دهید و ... 

تبعید ماهم چیزی شبیه این دارد اما خیلی گیج کننده تر زمانی که متوجه شوید در تبعید تبعید شده اید و در آن هم نیز تبعید شده اید 

اکنون که این عبارات را می نگارم آرایه ای چند بعدی از تبعید ها گرفتار شده ام...
خدایا زانوان توان راه رفتن ندارند ... :(

۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۵۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۵۶ ب.ظ
دلتنگی

دلتنگی

 

دلتنگی هم بد دردی است زمانی که در ایام تبعید و در زمان هایی که میدانی در این زندان ماندنی نیستی دل به چیزی ببندی و در همان زندان هم در همان ایام تبعید هم پیدایش نکنی
 
دلم نمی آید بگویم ای کاش دل بستن نبود ای کاش در ایام تبعید.... اما این را میدانم که دلبستگی انسان را به درون خودش تبعید میکند ... اکنون که با جگری شرحه شرحه این کلمات را در کنار هم می نهم میلیون ها سال نوری در درون خودم تبعید شده ام و دلم سنگینی میکند... 
 
بعضی اوقات یک کلمه، یک جمله هر چند کوچک تو را از تبعید درونی ات بیرون می کشد و برای چند لحظه نور و روشنایی و رنگ را حس میکنی، مثل صبحت بخیر عزیزم.
 
بعضی اوقات هم باید صبرکنی تا بغضت امان دهد تا راه را باز کند و برای چند لحظه در و دیوار زندان را خیس کند و بوی خاک خیس را حس کنی بوی زنده بودنت را بوی تبعیدی بودنت را.
هر تبعیدی را که به اختیار نرفته باشم این یکی را به اختیار آمده ام و از هیچی سختی لب باز نمیکنم
 
#رضا_برضائک
۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۴۹ ب.ظ
داستان یک دیدار

داستان یک دیدار

نیمروز بود در حیاط دانشکده یکی از اساتید تاریخ به سمتم می آمد و لبخند برلب درباره جلسه ای که در دانشکده قرار بود برگزار بشود به من اطلاع داد از انجا که شوق و اشتیاق من رو نسبت به ادیان و مطالعه آنها میدانست من رو به جلسه دعوت کرد.

به جلسه دعوت شدم دوتن از متروپلیتن ها(مقام اسقف در مسیحیت ارتودکس) و تیمی از دانشکده آتن آمده بودند، انسان هایی از مهد تفکر. در ابتدای جلسه قرآن خواندم و در طول جلسه نگاه عمیق انتیموس* را روی خودم حس میکردم تا اینکه درانتهای جلسه به سمت من آمد و با لبخند به من سلام کرد. با او صحبت کردم کارتش رو به من داد و به من گفت نمیدانم چرا ولی از اول جلسه دلم میخواست با تو صحبت کنم و اینگونه هم شد.
با شوخی به سینه ام زد و دستی به ریش های سفید بلندش کشید و گفت من هم مثل تو بودم ۳۰ سال پیش :)
من هم گفتم دوست دارم اینجور ریشی داشته باشم که گفت پس ۳۰ سال صبر کن :)

*Anthimos Metropolitan of Alexanroupolis
۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۹ ب.ظ
تنهایی

تنهایی

گاهی تنهایی اینقدر هم بد نیست

آنچنان که در تنهایی عمل می کنید، شخصیت شما همان است.

بعد از مرگ هم خودمانیم و خودمان، دنیا و اهلش را واگذاریم برای خود، خود را دریابیم

بعضی اوقات دلم میخواهد حتی برای چند ساعت که شده، از خودم هم دور شوم بروم و نباشم

با نبود من هیچ اتفاقی نمی افتد، همانگونه که با بودنم.

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ ق.ظ
زندگی

زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است..

ادامه مطلب...
۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ق.ظ
فکر؛ حلقه مفقوده بشر

فکر؛ حلقه مفقوده بشر

فکر، همان که جدا کننده انسان از غیر از انسان است،

همان

امروز حلقه گمشده بشر است.


۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ق.ظ
تنهایی

تنهایی

زمانی که برمی گردم و پشت سرم را نگاه می کنم٬ متوجه می شوم٬ خیلی تنها بودم حتی خودم هم با خودم نبودم
نمی دانم این سخن از کیست: هرکس که عاشق نیست مرده ای بیش نیست٬ حقیقتا هر کس عاشق نیست مرده ای بیش نیست
#حسین_کهن

۰۳ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ب.ظ
حرف هایی که باید گفته می شد

حرف هایی که باید گفته می شد

یک روز که با عجله داشتم از مترو بیرون میومدم و دیرم شده بود میخواستم به اتوبوس برسم متوجه صدایی از پشت سرم شدم که میگفت: کیش کیش بزن کنار
مردی لاغر اندام با کت شلوار فیروزه ای و پوست سوخته و چند خال کوبی روی گردنش کج راه میرفت اما نه خیلی زمانی که از کنارم رد شد گفت همیشه دلم میخواست مامور بشم اما نشدم.حیف. رفت. منم با دیدنش تو فکر فرو رفتم و به راهم ادامه دادم توی پیاده رو جلو تر از خودم میدیدمش که هنوز با کیش کیش راهش رو باز میکنه دیگه متوجهش نشدم تا اینکه یکهو دیدم صداش از پشت سرم میاد که میگفت همه پیاده رو بند آوردند پیاده رو های تنگ پر از دست فروش نزدیک ترمینال جنوب تا اینکه صدای مداحی از یک مغازه بیرون اومد این هم شروع کرد به سینه زدن دو تا زد یهو یادش اومد که توی خیابونه . گفت خیلی دلم میخواست برم کربلا حیف نشد. خدا من رو دوست نداره. نمیدونم چی شد که یهو رفتم جلو بهش گفت رفتن و نرفتن ملاک خوبی نیست. سرعتش رو کم کرد سرش رو چرخوند طرف من. من هم بهش گفتم خیلی ها هستند گاو میرن کربلا گاو هم برمیگردند خدا کنه انسان باشیم همین تهران باش. خیلی حرفا از توی نگاهش گذشت اما چیزی نگفت. سرش رو پایین انداخت گفت من دارم میمیرم میخواستم قبل از مرگم برم کربلا. بعد گفت ما از همون اول گوساله بدنیا اومدیم و گاو هم میمیریم. من هم بهش گفتم: ملاک گاو بودن نبودن رنگ پوست و لباس و محل زندگی نیست. خیلی ها هستند که به ظن خوشون بزرگ اند و بالا شهرند اما گاواند. خیلی هم جنوب شهراند و مزه شیرینی زندگی رو میچشند.
رفت و من هم رفتم بعد از این که رفت متوجه حرفایی که زدم شدم. رطوبت گرمی چشمام رو گرفت مژه هام میسوخت. 
خدا.

۰۲ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰